- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
بعد تو با غمت ای حضرت مولا چه کنم با دل غـم زدۀ عـتـرت طاهـا چه کـنم پــسـرانـم بـه فــدایِ پــســرانِ زهــرا بـا غـم بیکـسیِ زینب کـبری چه کـنم خانه بیروی تو غـمخـانۀ من شد، اما با ردِ خونِ سرت کـنج مصلّا چه کنم بیتو درمانـده تـرین مـادر تـاریخ منم بیتو در سیل بلا یک زن تنها چه کنم سیر کی میشود این قوم به یک ضربت تیغ جگـر پارۀ در طشت حسن را چه کنم یادگاری دو کفن مانده ز زهرای بتول با حسینت که شود کشته به صحرا چه کنم گر سرت گشت دو تا بر سر تن باقی بود بـا سـرِ هـمـسـفـرِ نـیـزۀ اعـدا چه کـنم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام ( شام غریبان)
لالهگون گشت ز خون روی دلآرای علی میچکد اشک حسن بر رخ زیبای علی مرغ آمین بـه دعـای سحـرش پاسخ داد از خـداونـد هـمـیـن بــود تـمـنـای عـلـی که گمان داشت که چون فاطمه تنها و غریب در دل خـاک رود قـامت رعـنـای عـلی جای یک ضربۀ شمشیر به پیشانی داشت جای صد زخم، عیان بود به اعضای علی آسمـان شست مه روی علی را از خون عوض آن که نهد رو به کـف پـای علی هرچه آب است اگر اشک شود باز کم است در غــم فـاطـمـه و ماتـم عـظـمـای علی صورت شیرخدا سرخ شد از خون جبین نیـلگـون گشت ز سیلی رخ زیبای علی از جنـان فـاطـمـه آیـد بـه بـیابـان نجـف تا کند خون جبین پاک ز سیـمای عـلـی نـخـلهـا مـنـتـظـر بانـگ الهــی الـعـفـو چـاههـا مـنــتـظـر نـالـۀ شبهـای عـلـی میثم از سوز درون گرید و خواهد ز خدا نـالـهاش را برسـانـنـد به امضای عـلـی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
از آسمان کـوفه عـلـی پَر کـشـید رفت از دستـهـای عـالــم و آدم بُــریـد رفت آن کس که چشمهای نخفته ز غصه داشت آرام و خسته زیر لحد آرمـیـد و رفت برروی خاک کوچه یتیمی به گریه گفت دنیا یـتـیـم شد که پـدر هـم پـریـد رفت دلتنگ بود و جای گریبان صبر خویش با دست تیغ فرق سرش را درید رفت گاهی عدو شود سبب خـیر، ضربهای آن استخـوان بـین گـلـو را کشید رفت ای کاش بر خرابه سری میزد آن غیور آن کس که ناز چشم یتیمان خرید رفت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
اگر قصد خـدا خـلق امـامُ ٱلعـالمین باشد دقـیـقـا کعـبه باید نقـطـهٔ ثقـلِ زمین باشد رکوعش کوه بخشش بوده وقتی روی انگشتر کسی چون حاتم طایی رکابش را نگین باشد عقیل از هُرم آتش باورش میشد علی باید که در تقسیم بیت المال سرشار از یقین باشد غمش را ریخته در عمق چاهِ بغض وقتی که گلویش زخمی از صد استخوان آتشین باشد تصوّر کن دل از نیش زبان پُر باشد و عمری به جای یار، خیلِ مارها در آستین باشد نمکدان را شکستند و نمک بر زخم پاشیدند کمک کردند امامی سالها خانه نشین باشد مصادف شد شهادت با نزول وحی این یعنی به این قرآن علی باید امیرالمؤمنین باشد!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بـار گـنـاه آورده سـویت روسیـاهی سر در گـریـبان آمده غـرق گـناهی آه ای غیاث المستـغـیـثـین بیپـناهم رحمی بـفـرما بر غـریب بیپـناهی من ناتـوان تو حیِّ قـادر تو رئـوفی تو بر تـمـام نـاتـوانان تکـیـه گـاهی هر چند عاصی تر ز من عبدی نداری از راه رحمت بارالـهـا کن نگـاهی با ذکـر استـغـفـار میآیـم به شـوقی کز راه رٱفـت زر نـمایی پـرِّ کاهی العـفـو را صد بار گـفـتم در قـنـوتم تا ایـنکه بِـرهـانی ز بـنـدم یا الـهـی تو مهربانـتر هستی از آنکه گذاری سائل ز درگاهت رود با اشک و آهی خانه خرابم گر نگیری دست من را جایی ندارم جـز به اعـمـاق تـباهی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
حیف مولا مردم عـالـم تو را نشناخـتـند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهـبر افلاکی و از خاکـیان خاکی تری هم مـلائک هـم بـنیآدم تو را نشناخـتند با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند انـبـیـا بـودنـد از آدم هـمـه در سـایـهات لیک جز پیـغـمـبر خـاتم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند تو حجر، تو جان کعبه، تو حیات زمزمی هم حجر، هم کعبه، هم زمزم تو را نشناختند عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر میزدند فاش گـفـتم فاش میگویم تو را نشناختند چون کتاب آسمانی حـرمتت شد پـایـمال ای یـگـانه آیت مـحکـم تو را نشناخـتـند با دو دسته بسته میبردند سوی مسجدت گوئی آنجا بودم و دیـدم تو را نشناخـتند چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند در کنار خانهات بر همسرت سیلی زدند ای فـدای غـربـتت گردم تو را نشناختند ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند بارها در نخل میـثم دوستان کردند سیر حیف کآخر همچنان میثم تو را نشناختند
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
رویت هماره در نظر ماست یا علی زخمت جراحت جگر ماست یا علی خونی که ریخت بر روی سجّادهات زخاک اشک همیشه در بصر ماست یا علی مـا امّــتــیـم و تــو پــدرِ کـلّ امّـتــی داغ تـو مـاتـم پـدر مـاسـت یـا عـلـی ما را ز طـیـنت تو خـدا آفـریده است زخم سر تو زخـم سر ماست یا علی چون نخل قد خمیده کشیدیم سر به جیب خرما نه، خون دل، ثمر ماست یا علی این اشگها که در دل شب بر تو ریختیم تـنـهـا سـتـارۀ سـحـر مـاست یا عـلی حتّی اگر به وادی جـنّت سـفـر کـنیم زخـم دل تو هـمـسفـر ماست یا علی چاهی که نالههای تو را ضبط کرده است این سینههای پُر شرر ماست یا علی تابوت تو است تا صف محشر به دوش ما دریای اشک، چشم تَرِ ماست یا علی این افـتـخـار بس که بگـویـند اهلبیت «میثم» مقـیم خاک در ماست یا علی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
ای تـسـلای دلـم، در غـم بیمـادریام قصدِ رفتن بکنی، پشت سرت میبریام من بمـیرم، نفـست هـمنـفـسِ درد شده گـرمیِ زنـدگـی مـا؛ بـدنت سـرد شده لـرزه افـتاده به جانت، بـدنـم میلـرزد آمـده زلـزلـۀ روضـه، تـنــم مـیلـرزد روضۀ نو ننـویسید به دفتر، کافیست مقـتـلِ بازِ مرا روضۀ مـادر کافیست آه، خورشید، غروبِ تو طلوع روضهست قامتِ خم شدهام مال رکوع روضهست آه، بابا چـقـدَر مـاتـم تو جـانـکاه است بعد تو ذکر شب و روز لب من آه است وای، از همسرِ نامرد و نمکدان شکنش وای، از خون دلش با جگرش در دهنش تازه بعد از حسنم نوبت داغی عظماست نوبت آن همه روضهست که در کربوبلاست هُرم این داغ زیاد است، سرم میسوزد «مرغ باغ ملکوتم» که پرم میسوزد تو دعا کن به عزادار، خـدا رحـم کند بین یک لشکر خونخوار، خدا رحم کند
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقا نصیب من کن، چشمان تر شب قدر لطفی کن و دوباره، من را بخر شب قدر نفسم مرا زمین زد، شرمنـدهام شدم بد حالا رسیدهام باز، بیبال و پر شب قدر بـین هـمه گـداها، آقا بـبـین که هـسـتم بیچاره و فقیر و، درمانده تر شب قدر دیدی که در گناه و،غفلت گذشته عمرم امـا زدی صدایم، بـار دگـر شب قـدر بیسـر پـنـاه هـستـم، آقـا بـگـیر دسـتم نگْذار که بمانم، در پشت در شب قدر آقا بیا و بنْـویـس، روزیِ نـوکـرت را اهل دعا و گریه، در هر سحر شب قدر حتما نگـاه کرده، حیـدر به حـال زارم چون آمدم بگیرم، قرآن به سر شب قدر دلتـنگ و بیـقـرارم، باز الـتماس دارم پائینِ پای ارباب، من را ببر شب قدر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای مـقـصـد تـمـام دعـاهـای مـا بـیا تـنـهـا دلـیـل دیــدۀ دریــای مـا بـیـا جز تو کسی مراد شب قدر ما که نیست ای آرزوی هـر شب احـیـای ما بیا قرآن به سر گرفتهای و گریه میکنی هرشب برای محشر و دنیای ما بیا امروزهایمان هـمگی بیتو رفـتهاند ای غایب هـمیشه! به فـردای ما بیا ما هجـر دیدهایم به فـریادمان برس ما زخـم خـوردهایم مـداوای ما! بـیا این چشم ها که لایـق دیـدار نیسـتند یک شب ز روی لطف به رویای ما بیا امشب اگر که زائر ایوان طلا شدی روضه بخوان به صحن نجف جای ما بیا
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند
بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟! بس نیست شدم پیش تو شرمنده پیاپی؟! کـم زیـر قـرارم نـزدم پـشـت سـر هـم اما تـو به رویـم زدهای خـنـده پـیـاپـی تو آنکه مرا سخـت در آغـوش گرفتی من آنکه ز الـطاف تو دل کـنـده پیاپی آن دست بُـود بـوسه گه خیـل ملک که بـاشـد به در لطف تو کـوبـنـده پـیـاپی شد زنـدگی ما به دو تا جـمله خلاصه ما تـوبـه شکـسـتـیم تو بخـشـنده پیاپی انگـار بنـا نیست که دلخـواه تو گـردم مگـذار شوم خـوار و سرافکـنده پیاپی با ذکـر «حسین» آمدهام دست بگـیری بس نیست زمین خوردن این بنده پیاپی؟!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ستارۀ سحر از بین کهکـشان میرفت و جان ز پیکـرۀ هفت آسمان میرفت سحر زمان طلوع است از چه رو خورشید غروب کرد در آن روز و نیمه جان میرفت؟ به خلق، راه خـدا را فـقـط نـشان میداد ولی شبانه و تـنها و بینـشان میرفت اگرچه کوفه پُـر از گوش کَر شده اما برای گـفـتن این آخـرین اذان میرفت از آسمان نـرسـیـده به جـاش قـربـانی ذبیح کوفه خودش سمت امتحان میرفت شکـست پـایۀ اسـلام در هـمان لحـظه که از دو پای ولی خـدا توان میرفت نه بیـن مسجـد کوفه که بـین آن کوچه تمام هستی حیدر همان زمان میرفت غـزل تـمـام شـد و مـاجـرا تـمـام نـشـد به سمت کـرببلا تازه داستان میرفت
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام قبل از شهادت
یادش بخـیر شهـر و دیـاری که داشتم بـاغ فـدک نه، بـاغ بـهـاری که داشـتم بـا فـاطـمـه اسـیـر غـریـبی نـمـیشـدم یـادش بخـیر دلـبـر و یـاری که داشتم زهـرا یـگـانـه بـود و برایم قـرار بود یادش بخـیـر تاب و قـراری که داشتم آئــیــنـۀ جـــمـال خــداونــدگــار بــود یـادش بـخـیـر آیــنـه داری کـه داشـتم با این همه، میان همان کوچههای تنگ بشکست آن غرور و عیاری که داشتم دسـتـی پـلــیـد آمـد و بـا تــازیــانـهاش از من گـرفت دار و نـداری که داشتم بسکه رمـق ز فـاطـمهام تـازیـانه برد افـتاد روی خـاک، نـگـاری که داشـتم پر زد پرستوی من و از آشیـانه رفت من ماندم و همان دل زاری که داشتم اشک من و حسین و حسن بود نیمه شب شمع و چـراغ خاک مزاری که داشتم ای چاه کوفه، فـاطمه را بیهـوا زدند پیـش حسن میان هـمان کـوچهها زدند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امیرالمؤمنین علی علیه السلام
به چاه میرود آنکس که رفت از بیراه علی است راه و شبم را علی است آری ماه به چاه گفت و غمش را به سینۀ او ریخت علی نداشت مگر یار دیگری جز چاه علی نه گریه نه افسوس، یار میخواهد ندید از من و امثـال ما به غـیـر از آه چه بیحیاست کسی که بگوید از حیدر ولی دروغ بـبـندد به حضرتش گهگاه بگو که روزۀ باطـل گرفـته مردی که دروغ بـسـتـه بـه قـول عـلـی ولـی اللّه بگو به هر که نفـهـمـیـده بیعـت او را غـدیـر را بشـنـاسد به عـادَ مَـن عـاداه
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با بابا
بر چشمهای مضطر من رحم کن مرو منت گـذار بر سـرِ من رحـم کن مـرو هرگز قـسـم به فـاطـمه بابا نخـوردهام اینـبـار جـان مـادر من رحـم کن مـرو خونِ سرت عزای من اما حنای توست بر روضههای پرپر من رحم کن مرو دست دعـا گـرفـتی و بیتـاب رفـتـنی امن یجـیب مضطـر من رحم کن مرو میترسم از جدایی و از سال شصت و یک بر آن شهـید بیسـر من رحم کن مرو ای وای من ز خنجر کُند و گلوی سرخ بر حـنـجـر بـرادر من رحـم کن مـرو می ترسم از غـروب دهـم دشت کربلا بابای من به معجر من رحـم کن مرو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با بابا
ای که از صورت خونین تو غم ریخته است با تماشای تو یکـباره دلـم ریخته است چـه بـه روز سـر تو آمـده آخــر بـابـا سرت از ضربۀ شمشیر به هم ریخته است دل محراب شكست از سر بشكستۀ تو از همه بام و بَرِ شهر اَلَـم ریخته است رنگ رخسارهات اینگونه حكایت كرده تیغ بر جام سرت زهر ستم ریخته است دخترت کاش بـمـیرد که نـبـیند هرگز خون فرق تو قدم پشت قدم ریخته است مـادرم آمـده بـالای سـرت با زحـمـت اشک بر زخم تو با قامت خم ریخته است من در این فرق دو تا دیدهام آن دم را كه خون هجده گل من در پی هم ریخته است کـربـلا زنـده شـده در نـظرم میبـیـنم ترس دشمن که پس از صاحب علم ریخته است تا که تـاراج کـنـد خـیـمـۀ طفـلانت را قبل آتش زدنِ آن به حرم ریخته است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سخت بیمعناست، بیمعنا عبادت بیعلی پس نصیب کس نمیگردد شهادت بیعلی فرق چندانی ندارد خواندن و ناخواندنش هر که میخواند نمازی با جماعت بیعلی آنکه با بغض علی مُرده جهنم جای اوست پیش حق کی میشود مشمول رحمت بیعلی باید از باب عـلـی شد وارد راز و نـیاز پس دعا هرگز نخواهد شد اجابت بیعلی حُبّ او ایمان، خدا را شکر من هستم مُحب دیـن نـدارد ذرّهای ولله قـیـمـت بیعـلـی هست آنجا که علی باشد بهشت عاشقـان فـرق با دوزخ ندارد باغ جـنّـت بیعـلی از علی باید براتی در امان از نار داشت رد نگردد از صراط آدم سلامت بیعلی در روایت دیـدم از معـصوم حتی انبـیاء روز محشر کارشان افتد به زحمت بیعلی
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زینب
دلم دریـائی از غـمهای بـسیار غم غـربت، غـم داغ و غـم یار من از روز ازل مـظلـوم بودم ز حق خـویشـتن محـروم بودم هم از اهـل مـدیـنـه ظـلـم دیدم هم از این کوفیان طعـنه شنیدم دلم سوزان بـسان آفـتـاب است سلامم بین مردم بیجواب است از آن روزی که بیزهرا شدم من در این عالم تک وتنها شدم من خدا داند که زهرا جان من بود به درد بیکسی درمان من بود ولی از او فقط یک شکوه دارم به سینه غصهای ناگـفـته دارم تو که تـنهـائـیـم را دیـده بودی مرا ایکاش با خود بُرده بودی ز دنـیـا سوی جنّت رهـسـپارم که تنها با اجل یک حرف دارم اجل فارغ ز رنج و محـنتم کن ز دیـدارمـغـیــره راحـتــم کـن اگر زینب گـذارت کـوفه افـتاد به بازار و میـان کـوچه افـتـاد بدان معنای نام کوفه ننگ است پذیرائیشان با خاک و سنگ است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
بابا بمان که هـستی زینب فـدای تو گـویـا نـوشـتهاند شـهـادت برای تو مـانـنـد روز آخـر مـادر شـدی پـدر قالب تهی مکن که نـبـینم عـزای تو گویا جواب کرده طبـیبت حسین را مخفی کند ولی ز هـمه مجـتـبای تو دارد عجیب این دل من شور میزند این کاسههـای شیر نبـاشد دوای تو انـگـار اعـتـمـاد نـدارم به کـوفـیـان گرچه نشـسـتهاند یتـیـمـان بپـای تو گه گاه میرسد خبری از نگاهـشان عـهـد تـو را وفا نکـنـد بیوفـای تو شـبهـا که آمدی به در خـانههای ما آیـد تـلافیاش به سـرِ بـچـههـای تو بسپار خوب چهـره ما را بخاطرت با زینـبت حساب شود مـاجـرای تو حالا قـرار ما سرِ دروازههای شهر سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام
تا صبح گردِ بـسـترت آرام میپـرم شاید بـمـانی در بَـرِ من سایـۀ سـرم شد قـسـمتم دوباره پـرستـاریَت کنم بابا بگویم و تو بگویی که دخترم… از بس که قطره قطرۀ خونات گرفتهام خون لخته بسته است تمامیِ معجرم
شُکرِ خـدا که خـونِ سَرَت بنـد آمده دیـدی چه کرد چـادر خـاکی مـادرم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زینب
فَـرقِ مـرا تو طـاقـتِ دیــدن نـداشـتـى هِـجـده سَرِ بُـریـده بـبـیـنى چه میکُنى اینجا همه به گـریۀ تو گـریه میکُـنـند خَـنده به اَشک دیده ببـینى چه میکُنى خون ریزد از شِکافِ سَرَم خونجگرشدى جسمى به خون طپیده ببینى چه میکُنی وقتى که میرسد، زِشَریعه، حُسین را با قـامَـتـى خَـمـیـده بـبـینى چه میکُنى من پیکرم به غـیـرِ سَرَم لطمهاى ندید جسمى به خاک، دَریده ببینى چه میکُنی طـفـلانِ در بِــدر بـه بــیـابـانِ کـربــلا چون آهـوىِ رَمـیـده ببینى چه میکُنى یک ضَربه زَد به فرقِ سرم راحتم نمود تو قَـتلِ صبر، دیده؟ ببینى چه میکُنى
: امتیاز
|